ژئوپولیتیک خاورمیانه
مقدمه
خاورمیانه و شمال آفریقا در حال تغییر در ساختار ژئوپولوتیکی است.این منطقه طی 4 سال از داشتن امید به دموکراسی شدن که موج آن با انقلاب های 2011 شروع شد به سمت فروپاشی، ناامنی و شکنندگی رفت. درگیری های خشونت آمیز در سوریه، عراق، لیبی، یمن و لبنان در آستانه تجدید قرار دارد.
البته به جز تونس که پیشرفت دموکراتیک داشته.بقیه کشور ها در درگیری داخلی غرق شده انده و حکومت استبدادی در منطقه حفظ و احیا شده است. در خاورمیانه، تغییرات ژئوپلیتیکی در حال انجام، باعث ایجاد همکاری در منطقه شده ، اما رقابت بین قدرتهای منطقهای و جهانی، دولتها و عملگران غیردولتی ایجاد کرده است. این مهم شبکه پیچیده ای از روابط در حال تغییر پدید آورده است است که در آن پویایی های متداخل و گاه متناقض غالب است.
برخی از روندهای ژئوپلیتیکی که در حال حاضر خاورمیانه آینده را شکل می دهد عبارتند از: تنظیم مجدد عملگران تأثیرگذار، شکنندگی دولت؛ گسترش عملگران غیردولتی خشونت محور؛ تجدید قوت رقابت ایران و عربستان؛ و تأثیر سیاسی تغییر الگوهای تجارت جهانی انرژی.
سیاستهای غربی که در دهههای 1990 و اوایل دهه 2000 به دنبال تقویت ارزشهای دموکراتیک در خارج از کشور بودند، مبتنی بر فرض ضمنی تسلط پایدار غربی بودند که امکان طرح هنجارها را در خارج از کشور فراهم میکردند. با این حال، برخلاف اروپای شرقی، در خاورمیانه دموکراسیسازی اغلب با منافع ژئوپلیتیکی غرب در تضاد است و نه همسوی با آنها. امروزه رقابت برای قدرت و نفوذ در جهان عرب به طور فزاینده ای جایگزین ندای دموکراسی سازی شده است. کشورهایی که سوگند حمایت از توسعه دموکراتیک را خوردند، در تلاش برای پیشبرد منافع ژئوپلیتیکی خود با تعدادی معضل ظاهراً غیر قابل حل مواجه هستند.
آغاز تغییر
نگاهی به گذشته به ما نشان می دهد یک دهه آشفتگی که عمدتاً ناشی از تقاضاهایی برای دگرگونی سیاسی است که در چندین کشور مشاهده شده . تحول گسترده تر در نظم بین المللی نیز به طور قابل توجهی سرعت و جهت بازسازی منطقه ای را تسریع کرد.
دگرگونی در نظم منطقه با موجی از خیزش های مردمی به نام بهار عربی آغاز شد . اگرچه وعده تحول دموکراتیک که در مرحله ابتدایی بهار عربی به چشم می خورد ، خوشبینی ایجاد کرد، اما در مرحله یا فاز دوم تحول منطقهای ،این دیدگاه به دیدگاهی بدبینانه و منفی گرایانه تغییر کرد .
پیشبینیهای اولیه برای دموکراسیسازی، احساسات ضد و نقیضی را در مورد جهتگیری تحول منطقه در آینده ایجاد کرد. با این حال، تلاش هیچ عاملی به تنهایی برای کمک به برنامه تحول سیاسی کافی نبود و مواضع متفاوتی که توسط عوامل مختلف بینالمللی دنبال میشد، منجر به توقف اصلاحات سیاسی شد. منطقه به طور چشم گیری به چرخه ای از خشونت تبدیل شد که در لیبی، سوریه یا عراق قابل مشاهده است و چالش های امنیتی بی شماری را ایجاد کرد که عوامل محلی را تهدید می کرد و همچنین اثرات خارجی امنیتی برای سیستم بین المللی به طور کلی ایجاد می کرد. این فضای امنیتی جدید در نهایت نگرش منطقهای و فرامنطقهای را نسبت به موضوع تحول سیاسی تغییر داد و دامنه برنامه اصلاحات را محدود کرد.
اکنون، ما میتوانیم به فرآیندهای مشابه پیکربندی مجدد دولتها و منطقه و پویاییهای امنیتی منطقه که پارامترهای گسترده آن در حال حاضر شکل گرفته است، تأمل کنیم. فشارهای اقتصادی-اجتماعی، درگیریهای مختلف و دخالتهای فرامنطقهای، بنیان نظم منطقه را تضعیف کرده است و پیامدهای قابلتوجهی بر هویتها، مرزها، توازن قوا و جهت گیری های سیاسی دارد. جنگهای داخلی طولانی، ظهور عوامل غیردولتی، جنگهای نیابتی، و مداخلات خارجی نظم منطقه را تضعیف کرده اند.
عوامل منطقه
1-مصر
مصر منابع مادی کمی برای پیشبرد منافع خود در سراسر منطقه دارد، اما در عوض دارایی های سیاسی قابل توجهی دارد. اینها شامل موقعیت مرکزی آن در قلب جهان عرب است که شمال آفریقا و شام را به هم متصل می کند.
کنترل کانال سوئز به عنوان یک مسیر کلیدی انتقال انرژی به خصوص برای نفت صادر شده از خلیج فارس به اروپا و ایالات متحده است و به دلیل وسعت، جمعیت، نفوذ فرهنگی و نقش رهبری تاریخی آن در منطقه این مسئولیتی است که بر دوش قاهره است .
رهبران متوالی مصر از سال 2011 متعهد شده اند که جایگاه منطقه ای از دست رفته قاهره را بازگردانند. با این حال، بزرگترین دارایی ژئوپلیتیک مصر موقعیت آن به عنوان میانجی اجتناب ناپذیر در بسیاری از درگیری های خاورمیانه است. ارزش نام تجاری، نقش میانجی مصر و همراه با آن، پایتخت ژئوپلیتیکی این کشور، تنها با آشفتگی از سال 2011 تقویت شده است. به ویژه افزایش داعش (که دولت اسلامی نیز نامیده می شود) و تشدید جنگ های داخلی در سوریه و لیبی موقعیت مصر را به عنوان الگوی متقابل و سنگری در برابر آشفتگی های منطقه ای تقویت کرده است.
2 ایران
هیچ کشوری در خاورمیانه ترکیبی از وسعت جغرافیایی، موقعیت استراتژیک، جمعیت زیاد و تحصیلکرده، تاریخ کهن و منابع طبیعی وسیع ایران را ندارد. صرف نظر از اینکه چه کسی بر تهران حکومت می کند، این ویژگی ها همیشه به آرزوی برتری در منطقه دامن می زند.
در زمان سلطنت محمدرضا پهلوی، شاه متحد ایالات متحده (آمریکا)، جاه طلبی های خارجی ایران درقالب ناسیونالیسم بود و توسعه قدرت و نفوذ ایران در نظام بین الملل را در اولویت قرار داشت. از زمان انقلاب 1979 و ظهور جمهوری اسلامی، سیاست خارجی ایران در پوشش ایدئولوژی انقلابی ضد امپریالیستی و اسلامگرا بوده است که با به چالش کشیدن نظام بینالملل، نفوذ منطقهای کشور را گسترش داده است – اما مردم آن را در معرض ناامنی اقتصادی و انزوای جهانی قرار داده است.
3.اسرائیل
استراتژی اسرائیل در رویکرد خود به منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا تمایل شدید این کشور برای دستیابی به ثبات را تأیید می کند. از آغاز تحولات منطقهای ناشی از «بهار عربی» در سال 2011، اسرائیل سیاستی عمدتاً مخاطرهآمیز، حداقلی و طرفدار وضعیت موجود را اجرا کرده است.
اسرائیل از ترس بیثباتی، و شک و تردید در پتانسیل منطقهای برای دموکراسی، بر خطرات و دستاوردهای امنیتی کوتاهمدت، در راستای سیاست امنیتی و سیاست خارجی سنتی واقعگرایانه این کشور تمرکز کرده است. اسرائیل خود را یک کشور کوچک، منحصر به فرد و منزوی در منطقه می داند که توسط دشمنان بالقوه احاطه شده است (اکثر کشورهای عربی به طور رسمی وجود دولت اسرائیل را به رسمیت نمی شناسند). این کشور محیط ژئواستراتژیک خود را خصمانه، غیرقابل پیش بینی و مملو از خطرات می داند.
4.قطر
مشخصات ژئوپلیتیکی قطر با ذخایر بزرگ هیدروکربنی آن تعریف میشود که به آن اجازه میدهد نقشی بزرگ در سیاست خارجی، نامتناسب با اندازهاش، ایفا کند. اهمیت ژئوپلیتیکی و ماهیت اقتدارگرای رژیم آن، علیرغم جانبداری فرصت طلبانه آن با برخی از انقلابیون، علیه پیشرفت های دموکراتیک در منطقه مبارزه می کند.
تأثیر سیاستهای آن بر حکومت داری دموکراتیک، هم در داخل کشور، جایی که جلوی هر گونه تغییری را گرفته است، و هم در منطقه، جایی که همرده دولتهای مستبد محسوب می شود و در سیاست دولتهای در حال گذار مداخله کرده است منفی بوده است .
5.عربستان سعودی
بخشیاز ژئوپلیتیک عربستان سعودی، بر اساس ذخایر بزرگ هیدروکربنی آن است و موقعیت جغرافیایی کلیدی آن بین غرب و شرق، در دهه گذشته تقویت شده است، زیرا قدرت اقتصادی جهانی به سمت شرق تغییر کرده و افزایش قیمت نفت منجر به افزایش قابل توجه درآمدها شده است. با این حال، اخیراً، عدم اطمینان اقتصادی ناشی از تغییرات در ژئوپلیتیک انرژی ناشی از انقلاب شیل و طنینهای بحران مالی، جوششهای اقتصادی اوایل دهه 2000 را کاهش داده است.
در برابر این پس زمینه، سیاست خارجی عربستان سعودی جسورتر شده است، زیرا این کشور فعالانه تلاش می کند وقایع را شکل دهد. ریاض قیام های اعراب را چالشی برای ثبات منطقه و همچنین فرصتی برای برگرداندن ورق ها علیه ایران می دانست. این امر منجر به تغییر سیاست خارجی و منطقهای عربستان از محتاطانه و مصالحهجویانه تبدیل به تأیید جسورانه و دقیقتر منافع خود شد.
6.ترکیه
هنگامی که حزب عدالت و توسعه (AKP) در سال 2002 در ترکیه به قدرت رسید، توانست در نقش منطقه ای نوظهور برای ایجاد یک برند جدید و چند وجهی سیاست خارجی ترکیه وارد شود. ترکیه که در دهه اول دهه 2000 خود را به عنوان یک میانجی منطقه ای قرار داده بود، تا زمان قیام های عربی در سال 2011، نقش خود را به سبکی مداخله گرانه تر در برخورد با همسایگان خاورمیانه ای خود تغییر داد.
چهار سال بعد، موقعیت منطقه ای بسیار امیدوارکننده ترکیه در حال ویرانی بود. آنکارا قمار خود را با اسلام گرایان که قدرت را در در دست داشتند باخت، گفتمان خود را در مورد نیاز به دموکراسی سازی در سراسر منطقه به عنوان یک جاه طلبی بی اعتبار کرد و بیشتر سرمایه ژئوپلیتیک منطقه ای خود را هدر داد.